کلاس های آمادگی آزمون زبان استاد اسدبیگی در تهران

دولینگو Duolingo آیلتس IELTS آی تپ iTEP تضمینی استاد اسدبیگی

Search
Close this search box.

کلاس آنلاین آیلتس تافل و دولینگو​ استاد اسدبیگی

Search
Close this search box.

لغات ضروری تافل و آیلتس و انگلیسی همراه با مثال و ترجمه کامل (بخش ۱)

لغات ضروری تافل و آیلتس

لغات ضروری تافل و آیلتس

لغات ضروری تافل و آیلتس: لیستی از مهم ترین و پرکاربرد ترین لغات مورد نیاز برای آزمون تافل، آیلتس و مکالمات عمومی زبان انگلیسی همراه با معنی فارسی لغات و مثال و ترجمه. 

 

******************************

1

Keen

/ kiːn/

معنی: تیز، دقیق، شدید، باهوش، مشتاق، حساس

Example:

The butcher’s keen knife cut through the meat.

چاقوی تیز قصاب گوشت را برید.

Example:

I am very keen on going there

من خیلى مشتاقم به انجا بروم /  خیلى دلم میخواهد به انجا بروم

Example:

Keen eyesight     

دید قوی  

******************************

2

Jealous

/ˈdʒel.əs/

حسود، غیرتی، حسادت آمیز، حسادت، رشک

Example:

Although my neighbor just bought a new car, I am not jealous of him.

با وجود اینکه همسایه ام به تازگی ماشین جدیدی خریده، من به او حسادت نمی کنم.

******************************

3

Conceal

/kənˈsiːl/

پنهان کردن، مخفی کردن، پنهان داشتن

Example:

He tried to conceal his real identity

او کوشید هویت واقعی خود را پنهان کند.

Example:

He was carrying a concealed weapon

او سلاح نهفته‌ای را با خود حمل می‌کرد

Example:

.he concealed his hostility in order to be able to strike better

او دشمنی خود را مخفی می‌کرد تا بتواند بهتر ضربه بزند.

Example:

Ali could not conceal his love for Mina.

علی نتوانست علاقه اش به مینا را پنهان کند.

******************************

4

Vacant

/ˈveɪ.kənt/

خالی ، اشغال نشده ، آزاد (وقت) ، بهت زده

Example:

I put my coat on that vacant seat.

کتم را روی آن صندلی خالی گذاشتم.

Example:

she sat on the chair with a vacant look on her face

با چهره‌ای بهت زده  روی صندلی نشست.

Example:

Someone is planning to build a house on that vacant lot.

شخصی قصد دارد روی آن تکه زمین خالی یک خانه بسازد.

Example:

A vacant position in his company

یک پست خالی در شرکت او

Example:

Vacant hours/ vacant room/Vacant land

اوقات فراغت/اتاق خالی/زمین خالی (بایر)

******************************

5

Enormous

/əˈnɔːrməs/

فوق العاده بزرگ، عظیم الجثه، هنگفت

Example:

The enormous crab moved across the ocean floor in search of food.

خرچنگ عظیم الجثه ای در جستجوی غذا، در کف اقیانوس از این سو به آن سو حرکت می کرد.

Example:

The gallant knight drew his sword and killed the enormous dragon.

شوالیه  دلاور شمشیرش را بیرون کشید و اژدهای عظیم الجثه  را کشت.

Example:

Enormous costs

هزینه های هنگفت

******************************

6

Amend

/’əˈmɛnd /

اصلاح‌ کردن، بهتر کردن، قانونی را اصطلاح و تجدید کردن، ترمیم کردن، تجدید نظر کردن

Example:

It is time you amended your ways.

وقت آن است که رفتارت را اصلاح کنی.

Example:

Congress may amend the proposed tax bill.

ممکن است کنگره لایحه مالیات مطرح شده را اصطلاح کند.

Example:

He amends day by day. ‌

او روز به روز بهتر می شود.

******************************

7

Offensive

/’əˈfɛnsɪv /

مهاجم‌، متجاوز، توهین آمیز، رنجاننده‌، کریه‌، زشت‌، اهانت آمیز، یورش‌، حمله‌، ناخوشایند

Example:

an offensive odor

بوی مشمئز کننده (نامطبوع)

Example:

offensive television commercials.

تبلیغات تلویزیونی آزار دهنده.

Example:

an offensive joke.

شوخی توهین آمیز

Example:

an offensive war

جنگ تهاجمی

******************************

8

Allocate

/ ˈ aləˌkāt /

Synonyms: allot, assign, distribute, apportion

اختصاص دادن، تخصیص دادن

Example:

the authorities allocated 50,000 places to refugees

مقامات، ۵۰ هزار محل (مکان یا جایگاه) را به پناهندگان (مهاجران) اختصاص دادند.

******************************

9

Disaster

/dɪˈzɑːstə/

واقعه ای که باعث خسارت زیادی شود، بدبختی زیاد، فاجعه

Example:

The hurricane’s violent winds brought disaster to the coastal town.

بادهای شدید تندباد فاجعه ای برای شهر ساحلی به بار آورد.

Example:

The coach considered the captain’s injury a disaster for the team.

مربی مصدومیت کاپیتان را فاجعه ای برای تیم قلمداد کرد.

******************************

10

Endure

/ɪnˈdjʊə,ɛn-,-ˈdʒ-,-ɔː/

دوام آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن

Example:

How can you endure such disrespect?

چطور می توانی چنین بی احترامی را تحمل کنی؟

Example:

The valiant officer endured much pain.

افسر شجاع درد زیادی را تحمل کرد.

******************************

11

Contagious

/kənˈteɪdʒəs/

مسری، واگیردار، همه گیر

Synonyms: Epidemic, Spreading, Infectious, Catching

Example:

Tuberculosis is contagious.

بیماری سل مسری است.

Example:

Interest in the project was contagious and soon all opposition to it collapsed.

علاقه به پروژه همه گیر شد و به زودی همه مخالفت ها از بین رفت.

******************************

12

Persuade

/pəˈsweɪd/

متقاعد کردن، قانع کردن، راضی کردن، تشویق کردن، ترغیب کردن

Synonyms: Tempt, Make willing

Example:

Can you persuade him to give up his bachelor days and get married?

آیا میتوانید او را راضی کنید تا دست از دوران مجردی اش بردارد و ازدواج کند؟

Example:

Beth’s shriek persuade Jesse that she was in real danger.

جیغ بث، جسی را متقاعد نمود که او در معرض خطری واقعی است.

******************************

13

Hasty

/ˈheɪsti/

سریع، شتابزده، عجول، فوری

Synonyms: Quick, Hurried, Thoughtless

Example:

Rather than make a hasty decision, Mr.Torres rejected the offer.

آقای تورس به جای گرفتن تصمیم عجولانه، آن پیشنهاد را رد کرد.

Example:

Mina apologized for the hasty visit.

مینا به خاطر ملاقات عجولانه، عذرخواهی نمود.

******************************

14

Resign

/rɪˈzʌɪn/

کناره گیری کردن، استعفا دادن، تن دادن به، رضایت دادن به

Example:

Upon hearing the news of the defeat, the football coach promptly resigned.

مربی تیم فوتبال، بمحض شنیدن خبر شکست تیم، سریعا استعفا داد.

Example:

Upon examining the injury, the chiropractor told Jim he had better resign himself to a week in bed.

پزشک مفصلی، بعد از معاینه جراحت جیم به او گفت بهتر است که به یک هفته استراحت در رختخواب تن در دهد.

******************************

15

Thorough

/ˈθʌrə/

تمام و کمال، کامل، حسابی، به تمام معنا

Example:

The police made a thorough search of the house after the crime had been reported.

بعد از اینکه جنایت گزارش شد، پلیس خانه را کاملا بازرسی کرد.

Example:

Mom decided to spend the day in giving the basement a thorough cleaning.

مادر تصمیم گرفت آن روز را به نظافت کامل زیرزمین بپردازد.

******************************

16

Pacifist

/ˈpasɪfɪst/

صلح جو ، آرامش طلب

Synonyms: Peace-lover, Conscientious objector

Example:

Max got out of serving in the military by claiming that he was a pacifist.

 مکس از انجام وظیفه در ارتش با ادعا به اینکه فردی آرامش طلب است، خودداری کرد.

******************************

17

Exonerate

/ɪɡˈzɒnəreɪt,ɛɡ-/

Synonyms: absolve, acquit, find innocent, discharge, liberate, excuse, exempt

تبرئه کردن، مُبرا کردن

Example:

The court-martial exonerated him.

دادگاه نظامی او را تبرئه کرد.

******************************

18

Hesitate

/ˈhɛzɪteɪt/

تردید کردن، دو دل بودن

Examples:

Nora hesitated to accept the challenge.

نورا در پذیرش مبارزه مردد بود.

The proverb tells us that who hesitates is lost.

ضرب المثل به ما میگوید که هر کس تردید کند، بازنده است.

******************************

19

Assemble

/əˈsɛmb(ə)l/

Synonyms: Gather, Bring together, put together

گرد آمدن، گرد آوردن، جمع شدن، جمع کردن، سوارکردن قطعات روی هم، مونتاژ کردن

Examples:

All the deputies were assembled in the hall.

تمام نمایندگان در سالن جمع شده بودند.

The mechanic assembled the engine and then started it.

مکانیک موتور ماشین را روی هم سوار کرد و بعد آن را روشن کرد.

******************************

20

Oppress

/əˈprɛs/

 آزار دادن، رنجاندن، سرکوب کردن، ظلم کردن، نگران کردن

Examples:

He was oppressed by the thought of another failure.

فکر یک ناکامی دیگر، او را رنج میداد.

The government was oppressing the people.

دولت به مردم ظلم میکرد

******************************

21

Distress

/disˈtres/

Synonyms: (noun) adversity, agony, anguish; (verb) agonize, bother, worry

(اسم) رنج، درد، افسردگی، پریشانی، اندوه

(فعل) ناراحت کردن، رنج دادن، مضطرب کردن

Example:

She is in deep emotional distress over her husband’s infidelity.

او به خاطر خیانت شوهرش دچار افسردگی عاطفی عمیقی است.

The contents of the letter deeply distressed her.

محتویات نامه او را به شدت مضطرب کرد.

*******************************

22

Repudiate

/riˈpyo͞odēˌāt/

Synonyms: reject, renounce, disown

تکذیب کردن، انکار کردن، رد کردن، نپذیرفتن

Example:

He repudiated the reports of his resignation.

او گزارشات مبنی بر استعفایش را انکار کرد.

*******************************

23

Baffle

/ˈbafəl/

Synonyms: perplex, bewilder, amaze, astound

گیج کردن، متحیر کردن، مات و مبهوت کردن

Example:

This sum baffles me.

این حاصل جمع مرا گیج می کند.

Question 4 baffled whole class.

سوال ۴ تمام کلاس را گیج کرد.

 *******************************

24

Emit

/ē-ˈmit/

Synonyms: discharge, release, give out, give off, radiate, exhale

ساطع کردن، (از خود) خارج کردن، بیرون دادن

Example:

Bats emit sounds which cannot be heard by the human ear.

خفاش ها اصواتی را ساطع میکنند که گوش انسان نمی تواند آنها را بشنود.

The telescope can detect light emitted by distant galaxies.

تلسکوپ میتواند نور ساطع شده توسط کهکشان های دوردست را تشخیص دهد.

*******************************

25

Abandon

/əˈband(ə)n/

ترک کردن، واگذارکردن، تسلیم شدن، رهاکردن، دست کشیدن

معنی شماره یک: ترک کردن یک شخص بخصوص شخصی که مسئولیت قانونی او را بر عهده دارید.

Example:

How could she abandon her own child?

او چطور توانست بچه خودش را ترک کند؟

معنی شماره دو: ترک کردن همیشگی یک محل یا یک وسیله نقلیه و … بخصوص هنگامی که ماندن در آن محل به خاطر شرایط نامناسب برای شما غیر ممکن است.

Example:

Fearing further attacks, most of the population had abandoned the city.

بخاطر ترس از حملات بعدی، بیشتر مردم، شهر را ترک کرده بودند.

معنی شماره ۳: منصرف شدن از انجام کاری (بی خیال شدن) به خاطر وجود مشکلات زیاد

Example:

Because of the fog they abandoned their idea of driving.

به خاطر مه، آنها بی خیال رانندگی شدند.

معنی شماره ۴: از دست دادن (دست کشیدن از) یک عقیده، گرایش، ایمان، امید و یا رفتار بخصوص.

Example:

He has abandoned his Marxist principles.

او اصول مارکسیستی خود را رها کرده است.

معنی شماره ۵: به کلی تسلیم یک احساس شدن (تحت کنترل یک احساس در آمدن)

Example:

She abandoned herself to grief.

او خودش را به دست غم و اندوه سپرده بود. (تسلیم غم و اندوه شده بود

++++++++++++++++++++++++++++

لغات ضروری تافل و آیلتس

لغات ضروری تافل و آیلتس

لغات ضروری تافل و آیلتس

لغات ضروری تافل و آیلتس

فایل صوتی تلفظ لغات ضروری تافل و آیلتس را می توانید در کانال تلگرام ما به آدرس زیر دریافت کنید:

https://telegram.me/IELTSTOEFLENGLISH

++++++++++++++++++++++++

با کلیک بر روی لینک های زیر، قسمت های دیگر آموزش لغات همراه با معنی و مثال را در همین سایت مشاهده کنید:

قسمت اول لغات ضروری و مهم انگلیسی

قسمت دوم لغات ضروری و مهم انگلیسی

قسمت سوم لغات ضروری و مهم انگلیسی

قسمت چهارم لغات ضروری و مهم انگلیسی

قسمت پنجم لغات ضروری و مهم انگلیسی

نمایش ویدیو درباره کلاس تافل آیلتس دولینگو آنلاین استاد اسدبیگی

2 دیدگاه دربارهٔ «لغات ضروری تافل و آیلتس و انگلیسی همراه با مثال و ترجمه کامل (بخش ۱)»

  1. بازتاب: واژگان آیلتس تافل - لغات و واژگان مهم و ضروری IELTS TOEFL با معنی و مثال

  2. بازتاب: لغات آیلتس - لغات مهم تافل آیلتس و انگلیسی همراه با مثال (بخش ۲)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

کارنامه و نظرات شاگردان

آموزش آیلتس

آموزش تافل

آموزش دولینگو

error: شما اجازه کپی برداری از مطالب این سایت را ندارید