کلاس های آمادگی آزمون زبان استاد اسدبیگی در تهران

تافل هوم ادیشن TOEFL Home Edition دولینگو Duolingo آی تپ iTEP جی آر ای GREتضمینی استاد اسدبیگی در تهران

کلاس آنلاین آیلتس تافل و دولینگو​ استاد اسدبیگی

لغات آیلتس IELTS همراه با ویدئو آموزشی، معنی و مثال

لغات آیلتس IELTS

لغات آیلتس IELTS همراه با ویدئو آموزشی، معنی و مثال

لغات آیلتس IELTS همراه با ویدئو آموزشی، معنی و مثال

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

Concur

/kənˈkəː/

معنی فارسی: هم رای بودن، دمساز شدن، موافقت کردن، هم زمان بودن،دریک زمان روی دادن، هم‌رخداد بودن، مصادف بودن (از نظر زمانی) (coincide هم می‌گویند)، دست به دست هم دادن،باهم (و به طورهماهنگ) عمل کردن، همگام بودن

Synonyms: be in agreement, be in accord, be in accordance, accord, go along, be in harmony, be in sympathy, coincide, happen/occur together, happen/occur simultaneously, happen/occur at the same time, be simultaneous, be concurrent, synchronize, coexist; clash

مثال:

The two events concurred

آن دو رویداد همزمان بودند.

several elements concurred to bring about this result

چندین عامل دست به دست هم داد تا این نتیجه به دست آمد.

The residents all concur that electricity shortages are acute

ساکنان همه قبول دارند (تصدیق می‌کنند)که کمبود برق شدید است.

The judge concurred with the defense lawyer

قاضی با وکیل مدافع هم‌عقیده (موافق)بود.

She thinks they are to blame and I concur

او فکر می‌کند که آنها مقصرند و من با او هم‌عقیده‌ام.

👇⬇ویدئو لغت Concur را در زیر مشاهده کنید 👇⬇

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

Fluctuate

/ˈflʌktʃʊeɪt,ˈflʌktjʊeɪt/

معنی: نوسان داشتن، نوسان کردن، بالا و پایین رفتن، ثابت نبودن، موج زدن، بى ثبات بودن، روی امواج بالا و پایین رفتن، افت و خیز کردن، موج‌وارحرکت کردن،حرکت موجی داشتن، تغییر مداوم

مثال:

Fluctuating prices

قیمت‌های در حال نوسان

Fluctuations in temperature

افت و خیزهای (نوسانات) حرارت

The patient’s health is fluctuating

وضع سلامتی بیمار در حال تغییر است.

👇⬇ویدئو لغت Fluctuateرا در زیر مشاهده کنید 👇⬇

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

Complicity

معنی لغت: همدستی در جرم، شرکت در جرم، مشارکت در جرم یا کار نادرست

مثال:

He is accused of complicity in the prisoners’ escape

او متهم است که در فرار زندانیان دست داشته.

👇⬇ویدئو لغت complicity را در زیر مشاهده کنید 👇⬇

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

Milestone

/ mīl´stōn´/

معنی: نقطه ی عطف –  مرحله مهمی از زندگی – رویداد  مهم – شاخص کار (در جاده ها: ستون یا سنگی که فاصله تا شهر بعدی نشان می دهد)

مثال ها:

The landing of humans on the moon was a milestone in human history.

فرود آمدن انسان بر ماه نقطه‌ی عطفی در تاریخ بشر بود.

The company passed the £6 million milestone this year.

شرکت در سال جاری از شاخص شش میلیون پاوند عبور کرد.

نکته: Milestone در معنی نقطه عطف، هم معنی با اصطلاح Turning point  است.

نقطه عطف یا Turning point زمانی است که یک تغییر قطعی در یک وضعیت اتفاق می افتد، به ویژه با نتایج مثبت.

مثال:

Attending this training course was a turning point in my life.

شرکت در این دوره آموزشی نقطه عطفی در زندگی من بود.

👇⬇ویدئو لغت Milestone رادر زیر مشاهده کنید 👇⬇ 

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

جهت مشاهده سایر پست های مربوط به لغات آیلتس کلیک کنید

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

نمایش ویدیو درباره کلاس تافل آیلتس دولینگو آنلاین استاد اسدبیگی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

کارنامه و نظرات شاگردان

آموزش آیلتس

آموزش تافل

آموزش دولینگو

error: شما اجازه کپی برداری از مطالب این سایت را ندارید