کلاس های آمادگی آزمون زبان استاد اسدبیگی در تهران

دولینگو Duolingo آیلتس IELTS آی تپ iTEP تضمینی استاد اسدبیگی

Search
Close this search box.

کلاس آنلاین آیلتس تافل و دولینگو​ استاد اسدبیگی

Search
Close this search box.

لغات آیلتس – لغات مهم تافل آیلتس و انگلیسی همراه با مثال (بخش ۲)

لغات آیلتس

لغات آیلتس – لغات مهم تافل آیلتس و انگلیسی همراه با مثال (بخش ۲) 

لغات آیلتس – لیستی از مهم ترین و پرکاربرد ترین لغات مورد نیاز برای آزمون تافل، آیلتس و مکالمات عمومی زبان انگلیسی همراه با معنی فارسی لغات و مثال و ترجمه

*************************

1

Ratify

به تصویب رساندن،تصویب کردن

Synonyms: confirm, approve, sanction, endorse, agree to, accept, uphold, authorize, formalize

Example:

The Treaty was ratified by both countries in 1988.

عهدنامه در سال ۱۹۸۸ توسط هر دو کشور تصویب شد.

*************************

2

Treaty

پیمان نامه، عهدنامه، موافقت، قرارداد، معاهده

Synonyms: agreement, settlement, pact, deal, entente, concordat, accord, protocol, convention

Example:

A nuclear test ban treaty

قرارداد منع (تحریم) آزمایش هسته ای.

*************************

3

Repeal

لغو کردن، فسخ، لغو

Synonyms: revocation, rescinding, cancellation, reversal, revoke, rescind, cancel, reverse, annul

Example:

These laws were repealed.

این قوانین لغو شدند.

*************************

4

Demand

تقاضا، درخواست، مطالبه، درخواست کردن، تقاضا دادن، طلب کردن

Synonyms: request, call, command, order, dictate, ask, inquire

Example:

His parents demanded obedience of him.

والدینش اطاعت و حرف شنوی او را خواستار شدند. 

The reporter demanded to see the documents.

گزارشگر ، درخواست کرد که مدارک را مشاهده کند.

*************************

5

Criticize

نقد کردن، انتقاد کردن، عیب جویی کردن

Synonyms: find fault with, censure, denounce, condemn, attack, lambaste, pillory, rail against,

Example:

A literary text may be criticized on two grounds: the semantic and the expressive.

یک متن ادبی میتواند در دو زمینه مورد نقد قرار گیرد: معنایی و رسا بودن.

*************************

6

Welfare

/wel-fair/

معانی و کاربردها:

الف: به معنای آسایش، خیر، رفاه، سعادت و شادکامی است.

Synonyms: Well-being, health, happiness, comfort, security, safety, prosperity

Example:

These organizations have fought very hard for the rights and welfare of immigrants.

این سازمان ها به شدت برای حقوق و رفاه مهاجران مبارزه کرده اند.

ب: کمک هایی که در قالب پول یا ضروریات زندگی به افراد مستحق، بیکار و نیازمند داده می شود. بخصوص کمک های دولتی یا وابسته به یک سازمان خیریه. همچنین سازمان و برنامه ای که طی آن چنین کمک هایی بین افراد نیازمند توزیع می شود. (سازمان خیریه)

Synonyms: social security, benefit, state benefit, benefit payment, public assistance

Example:

Social welfare service employees and municipal inspectors are also on strike.

کارکنان خدمات رفاه اجتماعی و بازرسان شهری نیز در اعتصاب هستند.

Welfare state:

دولتی است که در آن تامین و بهبود رفاه عمومی (امکانات بهداشتی درمانی، بیکاری و بازنشستگی، تامین مسکن و خدمات آموزشی و مانند آن) وظیفه قانونی نهادهای قدرت است

Welfare work:

کارهای عام المنفعه، امور خیریه

Be on welfare:

دریافت کمک مالی دولت برای برطرف کردن نیاز های اولیه

Example:

My family was on welfare for a year.

خانواده ام به مدت یک سال خدمات رفاهی دولت را دریافت می کردند.

*************************

7

Abuse

/əˈbjuːs/

سوء استفاده کردن از، غلط بکار بردن، بدرفتاری کردن با، بسیار شدید سرزنش کردن، کاربرد یا استفاده بد، رفتار بد

Examples:

Those who abuse the privileges of the honor system will be penalized.

آنان که از مزایای سامانه افتخار سوءاستفاده میکنند مجازات خواهند شد.

Brutal abuse of children in the orphanage was disclosed by the investigation

تحقیق، سوءاستفاده وحشیانه از کودکان یتیم خانه را برملا ساخت.

*************************

8

Admit

/ədˈmɪt/

1)  to agree that something is true, especially unwillingly

پذیرفتن، اقرار کردن، اعتراف کردن

synonyms: acknowledge, confess

antonyms: deny, conceal

Example:

Admitted to committing the crime

اعتراف به ارتکاب جرم

2) to allow someone to enter a place:

دادن مجوز و اجازه ورود به یک محل

synonyms: let in, allow entry, permit entry

Example:

Men will not be admitted to the restaurant without a tie.
مردان بدون کراوات، اجازه ورود به رستوران را ندارند

3) to allow a person or country to join an organization

پذیرش و اجازه دادن به  یک فرد یا کشور برای پیوستن  به گروه یا سازمان خاصی (پذیرش دانشجویان در دانشگاه)

Example:

Spain was admitted to the European Community in 1986.
اسپانیا در سال ۱۹۸۶ در اتحادیه اروپا  پذیرفته شد (به اسپانیا اجازه داده شد که به اتحادیه اروپا بپیوندد)

4)  to allow someone to enter a hospital because they need medical care:

بستری کردن فرد در بیمارستان

Example:

She was admitted to hospital
او در بیمارستان بستری شد

*************************

9

Indiscriminate

/ˌɪndɪˈskrɪmɪnət/

عمل نشده، بی رویه، عملی بدون تشخیص صحیح، ناشی از عدم تبعیض

Definition: an indiscriminate action is done without thinking about what harm it might cause.

Example:

The indiscriminate use of chemical fertilizers.

استفاده حساب نشده (بی رویه) از کودهای شیمیایی

*************************

10

Replete

/rɪˈpliːt/

لبریز، مملو، مالامال

Definition: formal full of something

Example:

Literature is replete with tales of power

ادبیات مملو از افسانه هایی است که مربوط قدرت هستند.

*************************

11

Impeccable

/ɪmˈpɛkəb(ə)l/

 بی عیب و نقص

Synonyms: Flawless, Faultless, Perfect

Example:

Max is a person of impeccable character

مکس فردی است با شخصیتی بی عیب و نقص

 

*************************

12

Tentative

/ˈtɛntətɪv/

آزمایشی، تجربی، امتحانی

Definition: Not certain or fixed

Example:

Our summer plans are still tentative. I think we are going to go camping in the mountains.

طرح های تابستانی ما فقط آزمایشی است. فکر میکنم تصمیم داریم که برای اردو به کوهستان برویم.

*************************

13

Disaster

/dɪˈzɑːstə/

بدبختی ناگهانی، حادثه بد، مصیبت ناگهانی، فاجعه، ستاره بدبختی

Example:

139 people died in the disaster.

۱۵۹ نفر از مردم در آن فاجعه  (مصیبت) درگذشتند.

*************************

14

Connoisseur

/ˌkɒnəˈsəː/

Synonyms: Expert, Authority, Specialist

خبره، متخصص، اهل فن

Example:

He was a great connoisseur of paintings.

او در نقاشی یک متخصص (خبره) بزرگ بود.

*************************

15

Pernicious

/pəˈnɪʃəs/

Synonyms: harmful, damaging, destructive, hurtful, detrimental

زیان آور، مهلک، نابود کننده

Example:

The pernicious influences of the mass media.

اثرات زیان آور رسانه های جمعی

*************************

16

Lucrative

/ˈluːkrətɪv/

Synonyms: profitable, profit-making, gainful

سودمند، پرمنفعت، نافع

Example:

Max told me that ESL was a very lucrative field, and I believed him.

مکس به من گفت که ای اس ال رشته بسیار سودمندی است و من هم گفتارش را باور کردم.

*************************

17

Scarce

/skɛːs/

Synonyms: in short supply, scant, scanty, meager, sparse

نادر، کمیاب، اندک

Example:

Because there is little moisture in the desert, trees are scarce.

چون در بیابان رطوبت کمی وجود دارد، درختان خیلی کمیابند.

*************************

18

Neglect

/niˈglekt/

Definition: give too little care or attention to

غفلت، اهمال، فروگذاری، غفلت کردن

Examples:

The senator neglected to make his annual report to Congress.

سناتور از ارائه گزارش سالانه به کنگره غافل شد.

Bob’s car got dirty when he neglected to keep it polished.

وقتی باب از براق کردن ماشینش غافل شد، آن کثیف شد.

*************************

19

Vulnerable

/vəln(ə) rəbəl /

Definition: susceptible to physical or emotional attack or harm.

آسیب‌ پذیر، قابل‌ حمله‌، زخم پذیر

Examples:

a vulnerable part of the body.

بخش آسیب پذیر بدن

vulnerable to criticism

آسیب پذیر (حساس) نسبت به انتقاد.

He was very vulnerable after his divorce.

او بعد از طلاق بسیار آسیب پذیر بود.

*************************

20

Momentary

/mōmənˌterē/

Synonyms:immediate, short-lived

آنی، زودگذر

Example:

Visual displays can be momentary. They don’t last for a long time.

نمایش های تصویری میتوانند آنی (زودگذر) باشند. آنها زمان زیادی طول نمی کشند.

*************************************

21

Rational

/ˈraSHnəl/

مستدل، عقلانی، معقول، منطقی، گویا، عقلی

Example:

Human beings are rational creatures.

انسان ها موجودات منطقی (خردگرا) هستند.

I’m sure there’s a rational explanation for all this.

مطمئنم که برای همه این ها یک توضیح عقلانی وجود دارد.

*************************************

22

Conflict

Noun: /ˈkɒnflɪkt/

Verb: /kənˈflɪkt/

ستیزه، جنگ، نبرد، برخورد، ناسازگاری، تضاد، بحث و جدل، مغایرت، ضدیت

معنی شماره یک: تضاد، بحث و جدل، کشمکش و عدم توافق میان افراد، گروه ها، کشورها و ….

Example:

Conflict between parties.

کشمکش ها میان احزاب.

معنی شماره دو: جنگ،نبرد و مبازره، بخصوص مبارزه طولانی مدت.

Example:

The Israeli-Palestinian conflict.

جنگ اسرائیل و فلسطین.

Armed conflicts.

مبارزات مسلحانه.

معنی شماره سه: تضاد، اختلاف و ناسازگاری میان دو یا چند ایده، رفتار، فعالیت (برای مثال قرار ملاقات)، منفعت، علاقه مندی و .. به صورتی که نمی توانند همراه با هم وجود داشته باشند و یا به طور هم زمان صحیح باشند.

Example:

I don’t see any conflicts between the theories.

من هیچ مغایرتی میان تئوری ها نمی بینم.

This behavior conflicts with our rules.

این رفتار در ضدیت با قوانین ما است.

My class conflicts with my going to the concert.

کلاسم با رفتنم به کنسرت مغایر است (برخورد زمانی دارد)

معنی شماره چهار: (روانشناسی) درگیری ذهنی برای انتخاب یا عمل به دو چیز (دو دل بودن و سر دو راهی ماندن). ناسازگاری میان خواسته ها و امیال به صورت هم زمان که منجر به تنش های روحی و روانی می شود.

Example:

Emotional conflicts can result in physical discomfort or pain.

درگیری های عاطفی می توانند منجر به ناراحتی فیزیکی یا درد شوند.

*************************************

23

Aggressive

/əˈɡrɛsɪv/

پرخاشگر، تهاجمی، پیشرونده، سلطه جو، پرپشتکار، مهاجم

معنی شماره یک: رفتار پرخاشگرانه و خشن همراه با حالت دعوا و حمله

Example:

If I criticize him, he gets aggressive and starts shouting.

اگر از او انتقاد کنم، پرخاشگر شده و شروع به فریاد زدن می کند.

معنی شماره دو: مصمم بودن و پشتکار فراوان داشتن برای رسیدن به هدف مورد نظر، به کار بستن تمام تلاش خود برای موفق شدن و داشتن قاطعیت فراوان برای انجام کاری

Example:

A successful businessman has to be aggressive.

یک تاجر موفق، باید قاطع و پر پشتکار باشد.

معنی شماره سه: (بیماری) بیماری شدید، پیشرونده و تهاجمی که به سرعت در تمام بدن پخش می شود و شانس کمی برای درمان آن وجود دارد.

Example:

An aggressive form of breast cancer.

شکل پیشرونده (بدخیم) سرطان سینه.

معنی شماره چهار: (درمان بیماری) یک درمان بسیار قوی که با ریسک و خطر آسیب به بیمار همراه است ولی در شرایط نگران کننده یک بیماری، لازم است.

Example:

Breast cancer requires aggressive treatment such as surgery.

سرطان سینه نیازمند درمان شدیدی مثل جراحی است.

معنی شمار پنج: شدیدتر و بیشتر از حد معمول به خصوص در دوز یا مقدار یک چیز.

Example:

Aggressive colors.

رنگ های تند و زننده

Aggressive chemotherapy

شیمی درمانی شدید و با دوز بالا

*************************

24

Rebel

Synonyms: revolt, disobey, riot, insurgent, revolutionary, rebellious

یاغی، شورشی، سرکش، نافرمان، شورش کردن،تمرد کردن، شوریدن،

Examples:

Rebel workers stormed the railway station.

کارگران شورشی به ایستگاه راه آهن یورش بردند.

The people rebelled against the tyrants.

مردم بر ستمگران شوریدند

*************************

25

Assent

/əˈsentl/

Synonyms: agree to, accept, approve, consent to, accede

رضایت دادن، موافقت کردن، موافقت، پذیرش

Examples:

She finally assented and lent me $50.

او بالاخره موافقت کرد و پنجاه دلار به من قرض داد.

Napoleon finally gave his assent to free the political prisoners.

ناپلئون بالاخره برای آزاد شدن زندانیان سیاسی رضایت خود را داد.

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<

لغات آیلتس

لغات آیلتس

لغات آیلتس

لغات آیلتس

لغات آیلتس

فایل صوتی تلفظ این لغات آیلتس را می توانید در کانال تلگرام ما به آدرس زیر دریافت کنید

https://telegram.me/IELTSTOEFLENGLISH

**********************

آدرس کانال تلگرام: http://telegram.me/IELTSTOEFLENGLISH

آدرس فیسبوک: www.facebook.com/toeflieltstehran

آدرس اینستاگرام: www.instagram.com/ieltstoeflenglish

آدرس پینترست: www.pinterest.com/ieltstoefl35

++++++++++++++++++++++++

با کلیک بر روی لینک های زیر، قسمت های دیگر آموزش لغات همراه با معنی و مثال را در همین سایت مشاهده کنید:

قسمت اول لغات ضروری و مهم انگلیسی

قسمت دوم لغات ضروری و مهم انگلیسی

قسمت سوم لغات ضروری و مهم انگلیسی

قسمت چهارم لغات ضروری و مهم انگلیسی

قسمت پنجم لغات ضروری و مهم انگلیسی

نمایش ویدیو درباره کلاس تافل آیلتس دولینگو آنلاین استاد اسدبیگی

2 دیدگاه دربارهٔ «لغات آیلتس – لغات مهم تافل آیلتس و انگلیسی همراه با مثال (بخش ۲)»

  1. بازتاب: واژگان آیلتس تافل - لغات و واژگان مهم و ضروری IELTS TOEFL با معنی و مثال

  2. بازتاب: لغات تافل با معنی و مثال - یادگیری لغات مهم و پرکاربرد تافل

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

کارنامه و نظرات شاگردان

آموزش آیلتس

آموزش تافل

آموزش دولینگو

error: شما اجازه کپی برداری از مطالب این سایت را ندارید