اصطلاحات انگلیسی
اصطلاحات انگلیسی همراه با معنی و مثال English Idioms
بخش هفتم از آموزش اصطلاحات انگلیسی
لیستی از اصطلاحات انگلیسی پرکاربرد همراه با معنی و مثال
*********************************
(1)
To crack up
بریدن – از پا در آمدن (در اثر فشار جسمی یا روحی)
مثال:
A: I’m short of money so I’m working twelve hours a day.
الف: پول کم دارم بنابراین روزی ۱۲ ساعت کار میکنم.
B: Twelve hours a day! If you keep working like this, you’re going to crack up.
ب: روزی ۱۲ ساعت! اگر همین طور به کار کردن ادامه بدهی از پا در میای
*********************************
(2)
Cheat on somebody
خیانت کردن به همسر
مثال:
A: Why does Alice want a divorce?
الف: چرا آلیس طلاق می خواهد؟
B: She believes her husband is cheating on her.
ب: معتقد است که شوهرش دارد به او خیانت می کند.
نکته: Cheat somebody به معنای کلاه سر کسی گذاشتن و گول زدن است. ولی Cheat on somebody به معنی خیانت کردن به همسر است. برای مثال:
I trusted him but he cheated me.
من به او اعتماد کردم ولی سرم کلاه گذاشت.
*********************************
(3)
Take it or leave it
می خوای بخواه نمی خوای نخواه
همینه که هست
مثال:
A: Don’t you have a better position for me? I don’t want to work as a computer operator.
الف: پست بهتری برای من ندارید؟ من نمی خواهم به عنوان اپراتور کامپیوتر کار کنم.
B: This is the only vacancy that we have at the moment. Take it or leave it.
ب: این تنها پست خالی است که در حال حاضر داریم. همینه که هست.
*********************************
(4)
Make a big deal about something
بزرگ کردن یک مسئله کوچک و بی اهمیت
(To exaggerate the seriousness of something)
مثال:
A: I think she insulted all of us.
الف: فکر میکنم او به همه ما توهین کرد.
B: Come on! It was nothing important. Don’t make a big deal about it.
ب: دست بردار. چیز مهمی نبود. بیخودی بزرگش نکن.
*********************************
(5)
Hold somebody responsible for something
کسی را مسئول چیزی دانستن
مثال:
A: What’s the matter?
الف: چی شده؟
B: I’m mad at the boss. Whatever goes wrong here, he holds me responsible for it.
ب: از دست رئیس خیلی عصبانی ام. هر اشکالی که اینجا پیش بیاید، مرا مسئول آن می داند.
*********************************
(6)
Get to the bottom of something
به اصل و ریشه مسئله پی بردن
مثال:
A: It seems we’re not able to solve this problem.
الف: به نظر می رسد که ما نمی توانیم این مسئله را حل کنیم.
B: I’m sure we can sort it out if we get to the bottom of it.
ب: مطمئنم اگر به ریشه مشکل برسیم، می توانیم آن را حل کنیم (از آن سر در بیاوریم)
*********************************
(7)
Hate somebody’s guts
چشم دیدن کسی را نداشتن، خیلی متنفر بودن
مثال:
*I know why she didn’t invite me. She hates my guts.
میدونم چرا منو دعوت نکرد. چشم دیدن منو نداره.
* We hate each others guts.
ما چشم دیدن همدیگه رو نداریم.
*********************************
(8)
(Not) Stand a chance
احتمال داشتن (نداشتن)
شانس داشتن (نداشتن)
Example:
A: Do you think I stand a chance of getting a visa?
به نظر تو احتمال دارد که من ویزا بگیرم؟
B: To be honest with you, I don’t think so. It’s highly unlikely.
راستش را بخواهی (صادقانه بگویم) گمان نمی کنم. خیلی بعید است.
*********************************
(9)
پول خود را دور ریختن
Throw one’s money around
Example:
A: Mike is a millionaire. He inherited several million dollars from his uncle.
مایک میلیونر است. او چندین میلیون دلار از عمویش به ارث برد.
B: Yes, but he’s extravagant. He doesn’t appreciate money. He’s throwing his money around.
بله ، اما او ولخرج است. قدر پول را نمیداند. دارد پولش را دور می ریزد.
*********************************
(10)
Keep/stay in touch with sb
با کسی در تماس (دائم) بودن
مثال:
A: How often do you contact your brother in New York?
هر چند وقت یکبار با برادرت در نیویورک تماس می گیری؟
B: Almost every day. We keep in touch with each other by the internet.
تقریبا هر روز. ما به وسیله اینترنت دائما در تماس هستیم.
*********************************
(11)
Get carried away
هیجان زده شدن به خاطر چیزی تا جایی که قادر به کنترل خود نباشید.
مثال:
A: How was the football match last night.
مسابقه فوتبال دیشب چطور بود؟
B: Oh, it was terrific. When my favorite team scored the first goal, I got carried away and started shouting and jumping up and down.
فوق العاده بود. وقتی تیم مورد علاقه ام اولین گل را زد ، انقدر هیجان زده شدم که کنترلم را از دست دادم و شروع کردم به داد زدن و بالا پائین پریدن.
*********************************
(12)
Get rid of sb/sth
از دست کسی یا چیزی خلاص شدن
از شر کسی یا چیزی خلاص شدن
مثال:
A: Are you happy with your new employee?
از کارمند جدیدت راضی هستی؟
B: No, I’m not. He’s lazy and unpunctual. I want to get rid of him.
نه نیستم. او تنبل و وقت نشناس است. میخواهم از شرش خلاص شوم.
*********************************
(14)
Eat into something
To use or take away a large part of something valuable, such as money or time
If an activity or cost eats into your time or money, it uses more of it than you intended
استفاده یا از بین بردن بخش بزرگی از یک چیز با ارزش مثل پول یا وقت است.
اگر یک فعالیت یا هزینه، وقت یا پول شما را بیش از اون چیزی که در نظر داشتید صرف کند، از این اصطلاح استفاده می شود
مثال:
The high cost of living in London is eating into my savings.
هزینه بالای زندگی در لندن داره پس انداز من رو از بین میبره/ بیش از حد انتظارم پس اندازم رو مصرف میکنه.
Perhaps you run an airline, and you believe rising fuel prices are going to eat into your forecasted profits.
شاید یک خط هوایی راه اندازی کردید، و باور دارید که افزایش قیمت سوخت، رفته رفته دارد سود پیش بینی شده شما را مصرف کرده و از بین میبرد.
*********************************
(15)
Walk of life
طبقه یا قشر اجتماعی هر فرد (برخی مواقع با اشاره به شغل فرد)
All walks of life = تمامی طبقات یا اقشار جامعه
Every walk of life = هر قشر یا طبقه ای از جامعه
مثال:
One of the greatest pleasures of this job is meeting people from all walks of life.
یکی از بزرگترین لذت های این شغل، ملاقات با افرادی از تمامی طبقات و اقشار جامعه است.
We get customers from all walks of life
مشتریان ما از تمام اقشار جامعه هستند.
We interviewed people from all walks of life, including doctors, taxi drivers, school teachers and unemployed people.
ما با افرادی از همه اقشار جامعه از جمله دکترها، رانندگان تاکسی، معلمان و بیکاران مصاحبه کردیم
Children of every walk of life attend this school
دانش آموزان از هر قشری در این مدرسه حضور دارند (به این مدرسه می آیند)
*********************************
(16)
Have a knack for something
داشتن استعداد خاص، تبحر، مهارت فوق العاده در انجام کاری
مثال ها:
He had a special knack for getting into trouble.
او استعداد خاصی در به دردسر افتادن داشت.
I have a knack for making friends.
من مهارت زیادی در دوست پیدا کردن دارم.
Some people seem to have a knack for making money.
به نظر میرسه بعضی آدمها تبحر خاصی
در پول در آوردن دارند.
My brother has a knack for storytelling.
برادرم در داستان سرایی استعداد فوق العاده ای دارد.
Mina has a knack for cracking jokes.
مینا در جوک گفتن خیلی مهارت دارد.
+++++++++++++++++++++
اصطلاحات انگلیسی
برای مشاهده قسمت های دیگر اصطلاحات انگلیسی بر روی لینک های زیر کلیک کنید:
2 دیدگاه دربارهٔ «اصطلاحات انگلیسی همراه با معنی و مثال English Idioms اصطلاح»
عاااااالیه
ممنون