اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی
اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی
اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی
اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی – بخش سوم
******************************
(1)
A windbag
(A talkative, boring person)
(آدم) وراج – (آدم) پرچانه
مثال:
A: Why don’t you visit Alice anymore?
الف: چرا دیگر به دیدن الیس نمی روی؟
B: I can’t stand her anymore. She’s a windbag. She talks too much but says nothing important.
ب: دیگر تحمل او را ندارم. پرچانه است. خیلی حرف می زند ولی هیچ چیز مهمی برای گفتن ندارد.
******************************
(2)
Have a good command of something
تسلط داشتن، احاطه داشتن
(to know sth well)
مثال:
A: Do you think Bob can make a good tour guide?
الف: فکر می کنی باب می تواند راهنمای توریست خوبی باشد؟
B: I’m sure he can. He has a good command of English and French, he has a lot of travel experience and he’s good with people.
ب: مطئنم که می تواند. او به زبان های انگلیسی و فرانسه تسلط دارد، تجربه سفر فراوان دارد و رفتارش با مردم خوب است.
******************************
(3)
Be well off
پولدار بودن، مایه دار بودن
(Wealthy, with sufficient money)
مثال:
A: Have you heard? Jane and David are buying a beach house.
الف: شنیدی؟ جین و دیوید دارند ویلای کنار دریا می خرند.
B: No wonder. They’re well off. They can afford to buy anything.
ب: تعجبی ندارد. آنها پولدارند. استطاعت خریدن هر چیزی را دارند.
******************************
(4)
Be one in a million
لنگه نداشتن – بی نظیر بودن
(Be unique)
مثال:
A: what’s your new coworker like?
الف: همکار جدیدت چطور است؟
B: Oh, he’s unique. He’s good – tempered, very helpful, and he has a good sense of humor. He’s one in a million.
ب: بی نظیر است. خوش اخلاق است، به همه کمک می کند و شوخ طبع است. لنگه ندارد.
******************************
(5)
Have a clear / clean conscience
وجدان راحت داشتن – عذاب وجدان نداشتن
(to be free of guilt about sb/sth)
مثال:
A: people talk a lot behind your back. They say Alice got fired because of you.
الف: مردم خیلی پشت سرت حرف می زنند. می گویند آلیس به خاطر تو اخراج شد.
B: It’s not at all true. She was fired because she couldn’t do her job properly. I have a clear conscience about her.
ب: ابداً اینطور نیست. او اخراج شد چون نمی توانست کارش را درست انجام دهد. در مورد او وجدان من راحت است.
******************************
(6)
Have the right to do sth
حق (انجام کاری را) داشتن
مثال:
A: You’ve been reading my letters again, Mom. What gives you the right to do so?
الف: مادر باز هم نامه های مرا خوانده ای. به چه حقی این کار را می کنی؟
B: well, I’m your mother and I believe I have the right to read your letters once in a while.
ب: خب من مادرت هستم و معتقدم این حق را دارم که گهگاهی نامه هایت را بخوانم.
******************************
(7)
Can’t take a joke
تحمل یا جنبه شوخی نداشتن
مثال:
A: I was only joking about Mina’s dress but she was badly hurt.
الف: من فقط داشتم راجع به لباس مینا شوخی می کردم اما خیلی به او برخورد.
B: Don’t worry. The trouble with Mina is she can’t take a joke.
ب: نگران نباش. مشکل مینا این است که جنبه شوخی ندارد.
******************************
(8)
Be fed up with (sb/sth)
جان به لب رسیدن – خسته و بیزار بودن
(To be disgusted with sb / sth)
مثال:
A: Why do you want to quit your job?
الف: چرا میخواهی کارت را رها کنی؟
B: I’m fed up with my boss. He acts so bossy and I’m fed up with the way my colleagues treat me.
ب: جانم از دست رئیسم به لبم رسیده. خیلی امرونهی می کند و از طرز برخورد همکارانم هم خسته و بیزارم.
******************************
(9)
Jump to conclusions
قضاوت عجولانه کردن – زود نتیجه گیری کردن
مثال
A: I hold you responsible for this problem.
الف: من تو را مسئول این مشکل می دانم.
B: Please don’t jump to conclusions. Find out all the facts before you judge.
ب: لطفا زود نتیجه گیری نکن. قبل از آنکه قضاوت کنی اطلاعات درست کسب کن.
******************************
(10)
Make sense
قابل فهم بودن
(To be understandable)
مثال:
A: This paragraph is too complicated. Does it make sense to you?
الف: این پاراگراف خیلی پیچیده است. برای تتو قابل فهم است؟
B: No, it doesn’t make sense to me.
ب: نه. برای من قابل فهم نیست (بی معنی است/ معنی و مفهوم ندارد).
******************************
(11)
Figure sth out
از چیزی سر در آوردن
مثال:
A: Can you help me put this bookcase together?
میتوانی کمکم کنی این جاکتابی را سوار کنم؟
B: I’m sorry. I can’t figure out how to do it.
متاسفم. سر در نمی آورم که چطور باید این کار را کرد.
******************************
(12)
Get to the heart of the matter
رفتن سر اصل مطلب ، جان کلام را گفتن
مثال:
A: I’d like to begin with a brief introduction
دوست دارم با یک مقدمه مختصر شروع کنم.
B: Please forget about the introduction. Get to the heart of the matter
لطفا مقدمه را فراموش کن. جان کلام را بگو. (برو سر اصل مطلب)
*********************************
(13)
I couldn’t agree more
کاملا موافقم
مثال:
A: I think there’s a lot of favoritism in our class. Our teacher treats some students better than others
به نظر من در کلاس ما خیلی پارتی بازی هست. معلم ما با بعضی از شاگردان بهتر از بقیه رفتار میکند
B: I couldn’t agree more
کاملا موافقم
*********************************
(14)
Square deal
(fair treatment)
برخورد منصفانه – رفتار عادلانه
مثال:
A: I’m sorry; Joe, but I can’t give you a pay raise now. Business isn’t good these days.
الف: متاسفم جو، اما الان نمیتوانم به تو اضافه حقوق بدهم. این روزها کسب و کار خوب نیست.
B: But, Mr. Jackson, you know I’m underpaid. All I want is a square deal.
ب: ولی آقای جکسون، شما میدانید که حقوق من کم است.تنها چیزی که من میخواهم برخورد منصفانه است.
*********************************
(15)
To crack up
بریدن – از پا در آمدن (در اثر فشار جسمی یا روحی)
مثال:
A: I’m short of money so I’m working twelve hours a day.
الف: پول کم دارم بنابراین روزی ۱۲ ساعت کار میکنم.
B: Twelve hours a day! If you keep working like this, you’re going to crack up.
ب: روزی ۱۲ ساعت! اگر همین طور به کار کردن ادامه بدهی از پا در میای.
+++++++++++++++++++++++++++++
اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی
فایل صوتی تلفظ اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی را می توانید در کانال تلگرام ما به آدرس زیر دریافت کنید:
https://telegram.me/IELTSTOEFLENGLISH
++++++++++++++++++++++++++++
برای مشاهده قسمت های دیگر اصطلاحات بر روی لینک های زیر کلیک کنید:
5 دیدگاه دربارهٔ «اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی – بخش سوم»
سلام.وقت بخیر.می تونم با ذکرمنبع از مطالب شما استفاده کنم؟ممنون میشم اگه پاسختون رو بهم ایمیل کنید.ممنون.
حتما دوست گرامی. مشکلی نیست.
بازتاب: اصطلاحات Idiom زبان انگلیسی با معنی فارسی - بخش ششم
بازتاب: اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال - بخش پنجم
بازتاب: اصطلاحات Idioms انگلیسی کاربردی با معنی و مثال - بخش چهارم